نتایج جستجو برای عبارت :

هر که را جامه ز عشقی چاک شد

چو گل هر دم به بویت جامه در تن
کنم چاک از گریبان تا به دامن
تنت را دید گل گویی که در باغ
چو مستان جامه را بدرید بر تن
من از دست غمت مشکل برم جان
ولی دل را تو آسان بردی از من
به قول دشمنان برگشتی از دوست
نگردد هیچ کس با دوست دشمن
تنت در جامه چون در جام باده
دلت در سینه چون در سیم آهن
ببار ای شمع اشک از چشم خونین
که شد سوز دلت بر خلق روشن
مکن کز سینه‌ام آه جگرسوز
برآید همچو دود از راه روزن
دلم را مشکن و در پا مینداز
که دارد در سر زلف تو مسکن
چو دل در زلف
علی بن الحسین ع فرمود هد که مومنی را پوشاند خدایش از جامه های سبز بهشتی. پوشاند ودر حدیث دیگری فرمود تا زمانبکه نحی از ان جامه باقی باشد در ضمانت خدا باشد   امام صادق ع میفرمود هرکه مومنی را  بوسیله جامه یی از برهنگی بپوشاند خدایش از استبرق بهشتی پوشاند ودر و هرکه بمومن مالداری جامه ای پوشاند تا پاره ای از ان باقی باشد در پرده. خدا باشد یعنی گنانش را بپوشاند ییا از عقوبت  ورسوایی دنیایش برهاند. 
هرگاه لفظ عامیانه شود از لطافت و رونق شعر و کلام ادبی می کاهد ؛ زیرا لفظ چون جامه کسوتی است که اندام معنی با آن پوشیده می شود و هر قدر جامه زیبا تر باشد بر برازندگی و لطافت و رونق معنی افزوده می شود و به همین سبب شاعران و نویسندگان در تمام ادوار کوشیده اند که این کسوت (‌ لفظ ) متناسب با اندام ( معنی ) باشد .
خرید نیم بوت تخت مردانه - پاتن جامه 
 
قیمت : 585000 تومان
 
 
برند : Patan Jameh
 
 
خرید پستی نیم بوت تخت مردانه - پاتن جامه 
 
 
قیمت نیم بوت تخت مردانه - پاتن جامه 
 
 
 
 
 
برای خرید و مشاهده جزئیات محصول کلیک نمایید.
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
برای خرید و مشاهده جزئیات محصول کلیک نمایید.
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
تصاویر بیشتر
 
 
 
 
 
 
 
 
 
برای خرید و مشاهده جزئیات محصول کلیک نمایید.
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
خرید نیم بوت تخت مردانه - پاتن جامه ارزان , نیم بوت تخت م
خداوندا، دلی دریا به من ده
در او عشقی نهنگ‌آسا به من ده
حریفان را بس آمد قطره‌ای چند
بگردان جام و، آن دریا به من ده
نگارا، نقشِ دیگر باید آرا ست
یکی آن کلکِ نقش‌آرا به من ده
زِ مجنونانِ دشتِ آشنایی،
من ام امروز، آن لیلا به من ده
به چشمِ آهوانِ دشتِ غُربت،
که سوزِ سینه‌یِ نی‌ها به من ده
تن‌آسایان بلای‌اش برنتابند
بلی من گفتم، آن بالا به من ده
چو با دریادلان اُفتی، قَدَح چیست؟
به جامِ آسمان دریا به من ده
گدایان همّتِ شاهانه دارند
تو
من تمام دنیا را گشته‌امحتّی به اتیوپی رفته‌امامّا هرگز هیچ چیز مانند چشمانت ندیده‌امآن زمان که به من نگاه می‌کنی.چه گونی تن کنی چه جامه‌ی زرّینجامه‌هایت قدر می‌یابندوقتی در آنها به عشوه گام برمی‌داری.هر که تو را می‌بیند می‌گوید: تنها او را بنگرید!
تو یک جواهری، یک یاقوتهر که تو را دارد شادمان استهر که تو را می‌یابد هرگز تأسّف نخواهد خوردبرای او که تو را از دست داده است.برکت باد بر والدینت که تو را بار آورده‌اند.مرگ هماره زود می‌رسدا
 گفتم قربانت گردم مطلبی در دل دارم که بخاطر ان اندوهگینم می خواستم انرا از پدر شما بپرسم پیش امد نکرد فرمود ای احمد چیست ان عرضکردم اقای من از پدران شما برای ما روایت کرده اند که خوابیدن پیغمبران بر پشت و خوابیدن مو منین بجانب راست و خوابیدن منافقین بجانب چب و خوابیدن شیاطین برو افتاده و دمر است  فرمود چنین است عرضکردم اقای من هرچه کوشش میکنم بدست راست  بخوابم ممکن نمیشود خوابم نمیبرد  حضرت ساعتی سکوت نمود  سپس  سپس فرمود احمد نزدیک من بیا
امام صادق ع فرمود نجاشی دنبال جعفر بن ابیطالب  و اصحابش فرستاد آنها وارد شدند نجاشی در اتاقی روی خاک نشسته و جامه های کهنه پوشیده بود جعفر گوید چون اورا بآنحال دیدیم از او بترسیدم که مبادا دیوانه شذه باشد چون وضع و پریدگی چهره مارا دید گفت سپاس خدایی که محمد ص را یاری کرد و چشمش را روشن نمود شمارا مژده ندهم گفتم پادشاهاچرا گفت اکنون بکی ار کار ااگاههای مناز سر زمین شما آمد و بمن گزارش داد که خدای عزوجل   پیعمبرش محمد ص را یاری فرموده ود سمنش
باید به پرده رفتن، جام خطر کشیدناز جامه‌ها گسستن، بی جامه پر کشیدن
باید به جنگ من‌ها با عقل در فتادنبر کلّ هستی خویش خطّ حذر کشیدن
کشور به کشور از خود باید برون نشستنتاریخ خویشتن را از خود به در کشیدن
این گونه رنج بردن مر رخصت شفا نیستباید که هیکل درد هر شب به بر کشیدن
گر راحتی بخواهی زین چارمیخ وحشتباید بسان آتش بی خویش سر کشیدن
جام خدا چو خواهی شب تا به شب چو حلمیبار همه جهان‌ها باید چو خر کشیدن
التماس به دشمن مایه ننگ و عار هست، و باعث ضایع شدن اجر کسانی است که مقاومت می کنند. مردم ایران برابر اعتقادات سنتی خود که: از قران ریشه گرفته، معتقدند: کهن جامه خود آراستن، به از جامه عاریت خواستن(سعدی) اما عده ای برای حفظ پست ریاست خود، دائما به خارجی ها التماس می کنند! تا بگویند بالاخره به حرف ما گوش دادند، و حرف ما را فهمیدند! در همین قضیه کرونا، دیدیم که آمریکا و چین دندان تیز کرده بودند: تا کل ایرانی ها را نابود کنند، نفت آن را صاحب شوند و پو
نیروهای تحوّل در رگ و جانمان می‌پیچند، مگر که معبری، پلی، دروازه‌ای، دریچه‌ای، روزنه‌ای به بیرون بیابند و سنّت‌ها و آیین‌ها و همه‌ی آنچه می‌شناسیم را به باد دهند. همه با باد آمده‌اند بر باد می‌روند.
زمین همان زمین، انسان همان انسان، خاکدان همان خاکدان و جامه همان جامه، آگاهی نو می‌شود. بر سخن بیهودگان باید گوش بست و تنها باید این را شنید: آگاهی نو.   چپ نو و راست نو،چرا که میان نو.
حلمی | کتاب لامکان
موسیقی: Warsaw Village Band - To You Kasiunia
پادشـــاه فـــــــصل ها پاییز
(این شعر قبلا تو کتاب ادبیاتم بود)
آسمانش را گرفته تنگ در آغوشابر، با آن پوستین سرد نمناکشباغ بی برگیروز و شب تنهاستبا سکوت پاک غمناکشساز او باران، سرودش بادجامه‌اش شولای عریانی ستور جز اینش جامه‌ای بایدبافته بس شعلهٔ زر تار ِ پودش باد
ادامه مطلب
سپهر تصادف کرد. من نرسیدم کتابم را تمام کنم. 
هول فردا برم داشته. همه مان صحیح سالمیم. من خوابالودم. ایده ای ندارم که کی قرار است کتاب را تمام کنم. 
نسترن با سپهر شوخی کرد که دم در بابت تصادفت دعوا شده. شوخی ناپسندی بود. سپهر ناراحت شد. نسترن ناراحت شد که سپهر ناراحت شده. 
من هیچوقت جنبه شوخی را نداشتم! خوابالودم و هنوز بیش از نیمی از یک کتاب چهارصد صفحه ای روی دستم مانده. اگر شوخی مسخره نسترن نبود، یلدای بدی نمیشد. 
خاطرم هست که باید از پنج شنبه پ
سیره رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه وآله وسلم )
51- از برای فوت دنیا ناراحت نمی‌شد و یا به خشم نمی‌آمد.۵۲- از برای خدا آنچنان به خشم می‌آمد که دیگر کسی او را نمی‌شناخت.۵۳- هرگز برای خودش انتقام نگرفت مگر آنکه حریم حق شکسته شود.۵۴- هیچ خصلتی نزد آن حضرت منفورتر از دروغگویی نبود.۵۵- در حال خشنودی و ناخشنودی جز یاد حق بر زبان نداشت.۵۶- هرگز درهم و دیناری نزد خود پس انداز نکرد.۵۷- در خوراک و پوشاک چیزی زیادتر از خدمتکارانش نداشت.۵۸- روی خاک می‌نشست
 
 
تاریخچه مختصری از لباس زنانه در اروپا :
لباس زنانه جامه‌ای است که به طور سنتی توسط زنان یا دختران مورد استفاده قرار می‌گرفته و متشکل از دامن پوشیده می‌شده است. این جامه از یک قطعه بالا تشکیل شده است که نیم تنه بالا را می‌پوشاند و روی پاها آویزان است. یک لباس می‌تواند یک تکه‌ای باشد که حاوی دامن به هر طول باشد و می‌تواند جهت مراسم‌های رسمی یا معمولی مورد استفاده باشد.
 
یا می‌تواند آستین ، تسمه یا دارای الاستیک در اطراف قفسه سینه باش
 
 
تاریخچه مختصری از لباس زنانه در اروپا :
لباس زنانه جامه‌ای است که به طور سنتی توسط زنان یا دختران مورد استفاده قرار می‌گرفته و متشکل از دامن پوشیده می‌شده است. این جامه از یک قطعه بالا تشکیل شده است که نیم تنه بالا را می‌پوشاند و روی پاها آویزان است. یک لباس می‌تواند یک تکه‌ای باشد که حاوی دامن به هر طول باشد و می‌تواند جهت مراسم‌های رسمی یا معمولی مورد استفاده باشد.
 
یا می‌تواند آستین ، تسمه یا دارای الاستیک در اطراف قفسه سینه باش
 
 
تاریخچه مختصری از لباس زنانه در اروپا :
لباس زنانه جامه‌ای است که به طور سنتی توسط زنان یا دختران مورد استفاده قرار می‌گرفته و متشکل از دامن پوشیده می‌شده است. این جامه از یک قطعه بالا تشکیل شده است که نیم تنه بالا را می‌پوشاند و روی پاها آویزان است. یک لباس می‌تواند یک تکه‌ای باشد که حاوی دامن به هر طول باشد و می‌تواند جهت مراسم‌های رسمی یا معمولی مورد استفاده باشد.
 
یا می‌تواند آستین ، تسمه یا دارای الاستیک در اطراف قفسه سینه باش
امام صادق ع فرمود هر که لباس زمستانی یا تابستانی ببرادش بپوشاند سزاوار است خدا اورا از جامه های بهشتی پوشاند وسخی های مردن را بر او اسان کند ودر قبرش بر او ،شایش  دهد و چون اژقبر از در اید فرشتگان با مژدگانی از او ملافات کنند ابن است  قول خدای  عزوجل در کتابش و فرشتگان به پیشواز انها روند که امروز است ان روزی که بشما وعده داده شد 103 سوره 21  
می گویند: " الناس مسلطون علی اموالهم" بسیار خب, آیا اینهمه اموال وسیع,"اموالهم" است؟ این اموال بواقع ملک قطعی و سالم و مشروع این توانگران است؟
اگر این است پس چرا علی علیه السلام فریاد می زند:ما جاع فقیر الا بما منع غنیهرجا بینوایی گرسنه است, حق او در دست ثروتمندی توانگر است
(نهج البلاغه ص1242)___و چرا امام صادق علیه السلام می گوید: ان الناس ما افتقروا و لااحتاجوا ولا جاعوا و لا عروا الا بذنوب الاغنیاء ناداری ناداران,نیازمندی نیازمندان, گرسنگی گرس
یکی از مباحث جذاب در مورد روح ، موضوع بازگشت مکرر و چندباره روح به جهان مادی(زمین) و تداوم پاکسازی و سیرتعالی روحانی است.
این مساله به نام «تناسخ» شناخته میشود.تناسخ یعنی یک روح دوره های متناوب در جسم های متعدد زمینی را سپری میکند تا به کمال روحانی خود برسد.در باور معتقدین به تناسخ ، روح در ورود به دنیای مادی(زمینی) و دوره زندگانی در جسم ، دچار آلودگی و پلیدی میشود و پس از ترک جسم میزبان،در جسم دیگری مجدداً وارد چرخه حیات میشود تا از پلیدی های
پارک در حجم انبوهی از درختان سر به زیر و خاموش مانده بود
اولین راهرو 
سومین نیمکت 
پشت به همه ی دنیا 
جامه هایی سراپا سیاه آن دو غریبه را در خود پوشانده بود .
اولی با ریش های سیاه 
دومی با مژه های سیاه و‌ تاب داده اش.
...
آهسته آهسته اما محکم منطق زندگی 
سوار واژه ها در برگ ها می وزید 
کسی در گوشم از محبت میخواند 
محبت اشک میشد 
و سیاهی مژه های تابدار دامن عشق را می گرفت...
تولید انواع کلاه و تی شرت تبلیغاتی
گروه تولیدی آفرنگ جامه در زمینه تولید کلاه و تی شرت تبلیغاتی جزو کارگاه های معتبر در سراسر ایران می باشد. حساسیت دوخت در این کالا باعث شده قالب کلاه ظریف و آستر دوزی کلاه در مجموعه آفرنگ جامه از مواد درجه یک تامین شده و امکان توانایی تولید انبوه در این مجموعه فراهم باشد. کلاه تبلیغاتی به لحاظ اینکه جزو هدایای تبلیغاتی ارزان است، نسبت به سایر محصولات تبلیغاتی یک محصول ماندگار و بصرفه محسوب می شود.
انواع کلا
دو سال پیش هم رییس دانشگاه وقت، خلاقیت به خرج داده بود و با اعضای گروه ها به صورت جداگانه جلسه تشکیل می داد و نقطه نظراتشون رو شنود می کرد
اونوقت زمان جلسه کی بود؟؟
عد تو ماه رمضون :/
یعنی گذشته از این که؛
 طبق معمول تو جلسه ما گفتیم و رییس هم وانمود کرد که شنیده ولی مثل همیشه، هیچ خبری از جامه عمل پوشیدن هیچکدوم از پیشنهادات ما و قدمی در راستای کاستن ی کدوم از دغدغه های ما نبود
مهم تر از همه اینا این که:
ماه رمضون بود
و ما حتی نتونستیم یک موز برد
پیامبر(صلی الله علیه وآله):فرزندانتان رابه نامهای پیامبران بنامید.
پیامبر(صلی الله علیه وآله):درپایان این امت مردمی خواهندآمدکه گناه میکنندو می گویندگناه ماقضا وقدر الهی است وخداتقدیرنموده که ماگناه بکنیم. هنگامیکه شماآنان راملاقات نمودیدبه آنان بگوییدرسول خدافرمود: من ازشمابیزارهستم.
امام صادق(علیه السلام):کسی که به دنبال ریاست وجاه طلبی باشد, هلاک خواهدشد.
امام صادق(علیه السلام):ازاهل ریاست دورشوید, به خداسوگندمردم به دنبال کسی
من غلام قمرم غیر قمر هیچ مگوپیش من جز سخن شمع و شکر هیچ مگو
سخن رنج مگو جز سخن گنج مگوور از این بی‌خبری رنج مبر هیچ مگو
دوش دیوانه شدم عشق مرا دید و بگفتآمدم نعره مزن جامه مدر هیچ مگو
گفتم ای عشق من از چیز دگر می‌ترسمگفت آن چیز دگر نیست دگر هیچ مگو
من به گوش تو سخن‌های نهان خواهم گفتسر بجنبان که بلی جز که به سر هیچ مگو
قمری جان صفتی در ره دل پیدا شددر ره دل چه لطیف است سفر هیچ مگو
گفتم ای دل چه مه‌ست این دل اشارت می‌کردکه نه اندازه توست این بگذر
 
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد.توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشدبا این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.
param name="AutoStart" value="False">


از داغ غمت هر که دلش سوختنی نیست
 
از شمع رخت محفلش افروختنی نیست
 
در طوف حریمش ز فنا جامه احرام
 
کردیم که این جامه به تن دوختنی نیست
 
گرد آمده از نیستی این مزرعه را بـرگ
بیارام آرام، ای دلِ نازک ِ خستهامشب خورشید بر بالینت خواهد آمدو رخت خستگیت را با جامه ای از تار و پودِ قدردانی بدل خواهد کردآرام بیارام خورشید لبخندهایش را به تو هدیه دادهوقتی فرمان میراند و تو گردن مینهیخورشید عطشانم آغوش گسترانیده برای آرمیدنتشاید آواز حزین سرخش را به پاداش امروزتفردا از گلوی تو سر خواهد دادآن خورشید عطشانِ گلو...آخر شاهم را گلو بریده اند... 
یکی از مشکلات آقایون با خانم هاشون معمولا نوع لباس پوشیدن برای مهمونی هستش که این چه لباسیه پوشیدی، این نازکه، این فلانه و خیلی وقت ها کار به جاهای باریک کشیده میشه؛
حالا به نوع برخود جناب سعدی با یار در شرایط مشابه توجه کنید(باشد که نوع برخورد صحیح با خانم هارو یاد بگیرید)
 
تُنُک مپوش، که اندام‌های سیمینت
 
درون جامه پدید است، چون گلاب از جام
 
دردهای من
 
جامه نیستند
تا ز تن در آورم
چامه و چکامه نیستند
تا به رشته ی سخن درآورم
نعره نیستند
تا ز نای جان بر آورم
 
دردهای من نگفتنی
دردهای من نهفتنی است...
 
من ولی تمام استخوان بودنم
لحظه های ساده ی سرودنم
درد می کند
 
انحنای روح من
شانه های خسته ی غرور من
تکیه گاه بی پناهی دلم شکسته است
کتف گریه های بی بهانه ام
بازوان حس شاعرانه ام
زخم خورده است...
 
این سماجت عجیب
پافشاری شگفت دردهاست
دردهای آشنا
دردهای بومی غریب
دردهای خانگی
دردهای کهنه
شیخ صدوق در کتاب خصال به نقل از امام صادق (ع) منابع «نشره» یعنی نشاط و انبساط خاطر را ده چیز معرفی می‌کند:
1- پیاده‌روی
2- سوارکاری
3- فرو رفتن در آب
4- نگاه به سبزه
5- خوردن
6- آشامیدن
7- نگاه به زن زیباروی
8- آمیزش جنسی
9- مسواک زدن
10- گفت‌وگو با دوستان.
علاوه بر اینها، در جوامع روایی از پاکیزه داشتن بدن، تمیزی جامه، گرفتن شارب،‌ استعمال بوی خوش، شستن سر با خطمی، شوخی کردن مناسب و به اندازه، خندیدن و انس گرفتن با خداوند نیز به عنوان عوامل سرورانگیز ی
دولت روحانی زحمت کشیده و فیلم گاندو سانسور کرده چون موضوع مربوط به جاسوس هایی هستن که در دولت ایشون نفوذ کردند!
ضمن تشکر از ایشون بابت اینکه جامه عمل رو از تن تمام وعده هاشون مثل عدم سانسور و فیلترینگ و ورزشگاه و... در آوردن و اونو لخت مادرزاد ول کردن بین ملت ایران باید بگم که داداچ پیاز شد دونه ای ۱۴۰۰ تومن دیگه چی از جان ما میخوایی؟!

ادامه مطلب
صبوری نیز راه گریه را بر من نمی گیردکسی راه مسافر را دم رفتن نمی گیردمرا آنگونه می خواهی که می خواهی، چه می خواهی؟غباری را که توفان نیز بر دامن نمی گیرد؟من از ترس جدایی حرف هایم را نخواهم خوردصدای کوه، زیر ریزش بهمن نمی گیردتو در هر جامه ای باشی به چشم عشق زیباییکسی که اهل دل باشد سراغ از تن نمی گیردامان از دل که می گوید بزن بر طبل رسواییولی دیوانگی های مرا گردن نمی گیردمرا چون دیگران دلخوش به تنهایی مکن ای عشقکه تنهایی در این دنیا تو را از من
عادت داریم
ما به تکرار دل سوخته عادت داریم
و به لبخند لب دوخته عادت داریم
 
باکی از سوختن و دم نزدن نیست که نیست
تا به بوی جگر سوخته عادت داریم
 
قلب خود نسیه فروشیم و کسی طالب نیست
ما به طرد دل نفروخته عادت داریم
 
جامه ی عشق تو بر قامتمان راست نشد
به همین جامه ی نادوخته عادت داریم
 
نه که در مدرسه ها درس حضور تو نبود؟!
ما به این علم نیاموخته عادت داریم
 
روزی ما شده عشق تو نترسیم از مرگ
تا به این روزی اندوخته عادت داریم
 
روی در هم بکشی اخم کنی حر
هفته پیش چهارشنبه رو مرخصی گرفتم و وصل کردم به تعطیلی پنج شنبه، جمعه آخر هفته و کلی مشعوف شدم
امروز افتان خیزان و ناله کنان و برسر زنان و جامه دران اومدم سرکار و هربار به چهار روز 
تعطیلی آخر هفته فکر میکنم نیشم تا بناگوش باز میشه
خلاصه که مدیونید اگر ذره ای تو کارمند نمونه بودن من شک کنید :دی
پ .ن : عکسی که مشاهده می کنید میز کار اینجانب می باشد ^___^ 
مزون جامه ترمه پرنیانآدرس مزون جامه ترمه پرنیان: حکیمیه، فاز یک، بلوار فجر، جنب مسکن آشیانه، پلاک 12مزون نار و نیآدرس مزون نار و نی: فلکه دوم تهرانپارس، مجتمع تجاری نگین شرق، طبقه اول، واحد 18مزون کتی عبدالهی آدرس مزون کتی عبدالهی: منطقه الهیهمزون عالمیآدرس مزون عالمی: محدوده مرزدارانمزون متینآدرس مزون متین: خیابان ولیعصر، بالاتر از چهار راه امیراکرم، پاساژ امیر، طبقه زیر همکف، پلاک 6مزون شایستهآدرس مزون شایسته: دولت، انتهای معتمدی، جنب پ
داستان زن زیبا در سلول انفرادی مرد تنها!
هارون الرشید کنیزى ‏خوش سیما به زندان امام موسى کاظم(علیه السلام) فرستاد تا آن ‏حضرت را آزار دهد. امام در این باره فرمود: به هارون بگو: «"بَلْ أَنتُم بِهَدِیتِکُمْ تَفْرَحُونَ"؛ بلکه شمایید که به هدیه خود شادمانید. مرا به این کنیز و امثال ‏او نیازى نیست.»هارون از این پاسخ خشمگین‏ شد و به فرستاده خویش گفت: «به نزد او برگرد و بگو که ما تو را نیز به‏دلخواه تو نگرفتیم و زندانى‏ نکردیم و آن کنیز را پیش‏ او
او زمانی انجا به تفرج ایستاد ، زنی قاروره ( چیزی مثل پیشاب ) بیماری را باز آورد . او در آنجا نگاه کرد و گفت : این بیمار جهود است . باز نگاه کرد و گفت تو خدمتکاری ؟
گفت : اری
گفت دیروز ماست خورده است ؟
زن گفت آری
مردم از علم او تعجب بنمودند و ابو علی را ازین جریان حیرت آمد
چندان توقف کرد که او از کار فارغ شد
پیش رفت و به مردک گفت اینها را از کجا معلوم کردی ؟
گفت از انجا که تورا شناختم که تو بوعلی هستی...
بوعلی گفت : این مشکل تر...
بو علی چون الحاح ( پافشاری )
«بسم الله الرحمن الرحیماللهمّ زَیّنّی فیهِ بالسّتْرِ و العَفافِ واسْتُرنی فیهِ بِلباسِ القُنوعِ و الکَفافِ و احْمِلنی فیهِ علی العَدْلِ و الإنْصافِ و امِنّی فیهِ من کلِّ ما أخافُ بِعِصْمَتِکَ یا عِصْمَةَ الخائِفین.
خدایا مرا در این روز با پوشش و پاکدامنی زینت بده و  با جامه قناعت و خودداری زینت بده و وادارم کن در آن بر عدل و انصاف و آسوده‌ام کن در آن از هر چیز که می‌ترسم به عصمت خودت ای نگه‌دار ترسناکان .»
 
 
 
مشاهده ویدیو
بسم الله الرحمن الرحیم
بارخدایا
درود بفرست بر محمد و خاندان او و جامه عافیت خویش بر تن من بپوش و مرا در عافیت خود فروپوشان
در حصار عافیت خود جای ده و به عافیت خود گرامی دار و به عافیت خود بی نیاز فرمای و عافیت خود به من
بخش و عافیت خود به من ارزانی دار و عافیت خود برای من بگستران و عافیت خود در خور من گردان و میان
من و عافیت خود در دنیا و آخرت جدایی میفکن.
ای خداوند بر من احسان نمای و به اعطای تندرستی  و امنیت و سلامت در دین من و جسم من.
و مرا به ارز
جملاتی ماندگار از سهراب:
نه تو می مانی و نه اندوه
و نه هیچیک از مردم این آبادی ...
به حباب نگران لب یک رود قسم،
و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت،
غصه هم می گذرد،
آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند ...
لحظه ها عریانند.
به تن لحظه خود، جامه اندوه مپوشان هرگز.
وقت آن شد جان من، افکار را دیگر کنیم،
دفتر و اندیشه و اشعار را دیگر کنیم.
تا که بافی طعنه ها را با هزاران ساحری،
تار و پود شیوة گفتار را دیگر کنیم.
ارز پل شد در سما و قدر آدم در زمین،
کو توانی قیمت بازار را دیگر کنیم.
کلّه ای باشد تهی، این علّت دستار نه،
کلّه کل باشد اگر، دستار را دیگر کنیم.
تا اجل رهگم زند در کوچه های عمر ما
، خانه و دروازه و دیوار را دیگر کنیم.
تا به رنگ دیگری تابی به چشم دیگران،
جامه و هم کرته و ایزار را دیگر کنیم.
ای که از خود رفته
گناه
گفتمش:یقه باز کن به پنجره چشمانمبگذار سخن بگوید آسمان نگاهم با نگاهتبگذار بچینید دستانمشرمی از باغ های بلوغ عشق را.
بهار آمده!به باد سپرده باغ شکوفه هایش راجامه تن را داده به آفتابصدای تندر از دورها می داد خبر از بارانی سختبرای میوه شدنباید برهنه می شد باغ!
دلم گرفته است/گفتمش زیر باران،گفت:برهنگی گناه است!
 
 
گفتمش:برهنگی جز در زیر باران گناه است!
#اشعار ۹۹ #اشعار_فروردین۹۹ #حجت_فرهنگدوست
انشا در مورد یک تصویر ذهنی انشا ذهنی در مورد طبیعت انشا در مورد عکس انشا ذهنی در مورد قاب عکس انشا تصویر نویسی ذهنی پایه هشتم عکس انشا انشا صفحه ٩٢ هشتم تصویر سازی پایه هشتم پیمایش صفحه
 
انشا درباره تصویر نویسی صفحه 84 نگارش هشتمتصویر اول : تابستان سوزان فرا رسیده است و باری دیگر عشایر مجبور به کوچ به ییلاق شده اند. این گرما برای افراد قبیله غیر قابل تحمل است و همه را کسل کرده است. اسب ها تشنه اند و دیگر نای راه رفتن را ندارند. بز ها و حیوانات دی
یکی از توانگران بصره، شبی عثمان بن حنیف (فرماندار بصره) را مهمان کرد و مجلسی را
به خاطر وی ترتیب داد. گزارش این ضیافت به گوش حضرت (ع) رسید و امام (ع) فوراً
نامه‌ای را به عثمان بن حنیف نوشت: "ای پسر حنیف! شنیده‌ام، مردی از متمکنان اهل
بصره تو را به مهمانی فراخوانده و تو هم دعوت او را پذیرفته در حالی که طعام‌های
رنگارنگ و ظرفهای بزرگ غذا یکی پس از دیگری پیش تو قرار داده شده... آگاه باش! هر
پیروی را پیشوایی است که به او اقتدا می‌کند و از نور دانش او
هرزه های بیش ما از مستی بسیار نیست،
یا که من بسیار مستم، یا کسی هشیار نیست.
باده لبهای میگونت به یاد آید مرا،
پس، چو منصور حلاج اندیشه ای از دار نیست.
  حسرت گفتار بیش و جرأت گفتار نه،
حاجتم بسیار هست و حاجت گفتار نیست.
جامة شرم و حیا بر تن اگر زیبنده است،
افتخار ما ولی از جامه و دستار نیست.
نیست پروایی اگر از باخت و برد جهان،
عاشقان را عشق بازی بازی دشوار نیست.
کور گشته سطرها چون جوی ناکشته ها،
دیهقان طبع ما را دفتر و اشعار نیست.
حیف باشد، گر نبین
شیخ را دیدم با صورتی نورانی، با دایره ای به رنگ قهوه ای روشن در وسط پیشانی. پرسیدم: "مولانا! این چه حالت است که می بینم؟ مگر همیشه نفرموده اید از ریا اجتناب کنیم؟". گفت: "چرا! فرموده ام و باز هم می فرمایم!". گفتم: "پس این گودی جبین بر آن روی روشن چیست که مثال دهانه های موجود بر روی ماه(!)، عقل و دین از مریدان به یغما می برد؟!". گفت: "خاموش باش! تظاهری در کار نیست. این نورانیّتی که تو می بینی، اثر کرم سفیدکننده است؛ لیکن چون سجده با آن صحیح نبود، دایره ای ر
العلم یرفع بیتا لا عماد له
          والجهل یهدم بیت العز والشرف 
                           *****
حلات الرجل کون ابعید ینطر
                ولا طیر الذباب الصید ینطر
الشرف جامه اعلی ادنه الدون ینطر
                لفه ابگطن قدمه المشتریه
ابراهیم ادهم «رحمة اللهّ علیه» در وقت پادشاهی به شکار رفته بود. در پی آهویی تاخت تا چندان که از لشکر به کلّی جدا گشت و دور افتاد. اسب در عَرَق غَرق شده بود از خستگی. او هنوز می‌تاخت در آن بیابان. چون از حد گذشت، آهو به سخن درآمد و روی بازپس کرد که:« مَا خُلِقْتَ لِهذا،  تو را برای این نیافریده‌اند و از عدم جهت این موجود نگردانیده‌اند که مرا شکار کنی. خود مرا صید کرده گیر، تا چه شود؟» 
ابراهیم چون این را بشنید نعره‌ای زد و خود را از اسب درانداخت
وقتی دل سودایی می‌رفت به بستان‌ها
بی خویشتنم کردی بوی گل و ریحان‌ها

گه نعره زدی بلبل گه جامه دریدی گل
با یاد تو افتادم از یاد برفت آن‌ها

ای مهر تو در دل‌ها وی مهر تو بر لب‌ها
وی شور تو در سرها وی سر تو در جان‌ها

تا عهد تو دربستم عهد همه بشکستم
بعد از تو روا باشد نقض همه پیمان‌ها

تا خار غم عشقت آویخته در دامن
کوته نظری باشد رفتن به گلستان‌ها

آن را که چنین دردی از پای دراندازد
باید که فروشوید دست از همه درمان‌ها

گر در طلبت رنجی ما را برسد
سپس بسامره امدم کیسه پولی دینار بود با جامه یی بمن رسید اندوهگین شدم با خود گفتم پاداش من نزد این مردم یعنی ایمه  این است  . من دعا ی انها را میخواهم  برای مال دنیا میفرستند و ممکن است مقصودش کمی مبلغ باشد و نادانی ورزیدم وان را پس دادم ونامه یی نوشتم گیرنده نامه در ان پاره بمن اشاره یی نکرد وچیزی نگفت سپس سخت پشیمان شدم با خود گفتم من بسبب رد کردم بر مولای خود کافر شدم نامه یی نوشتم و از کار خود پوزش خواستم و بگناه خود اقرار کردم دبنارها بمن ب
زن جوان غزلی با ردیف "آمد" بودکه بر صحیفه‌ی تقدیر من مسوّد بود
زنی که مثل غزل‌های عاشقانه‌ی منبه حسن مطلع و حسن طلب زبانزد بود
مرا ز قید زمان و مکان رها می‌کرداگر چه خود به زمان و مکان مقید بود
به جلوه و جذبه در ضیافت غزلممیان آمده و رفتگان سرآمد بود
زنی که آمدنش مثل "آ"ی آمدنشرهایی نفس از حبس های ممتد بود
به جمله دل من مسندالیه "آن‌زن"و "است" رابطه و "باشکوه" مسند بود
زن جوان نه همین فرصت جوانی منکه از جوانی من رخصت مجدد بود
میان جامه‌ی عریانی
اسامی و القاب و کنیه‌های امام زمان علیه السلام و وجه تسمیه آن‌ها
دوم: اصل
شیخ کشی در رجال خود، روایت کرده از ابی حامد بن ابراهیم مراغی که گفت: نوشت ابو جعفر بن احمد بن جعفر قمی عطار: «نبود از برای او ثالثی در زمین در قرب به «اصل» و توصیف نمود ما را برای صاحب ناحیه؛ جواب بیرون آمد که واقف شدم بر آنچه وصف کردی به آن، ابا حامد را که خدایش عزیز کند به طاعت خود. فهمیدیم حالتی را که بر آن حالت است که به اتمام رساند خداوند آن را برای او به احسن از آن و خا
علم بهتر است یا ثروت؟!
هاااا، بستگی داره از کجا ب قضیه نگا کنی!! یه موقع هس که شما بین چارتا رفیقِ شفیقِ عالِم گیر افتادی و مثلِ مریدانی که آماده ن جامه بِدَرَن برات، ازت میخوان که براشون نُطق کنی و اینجا اعراض از خواسته شون، جوشش و خروش و قلیانشون رو به بار میاره که آن چنان ها هم خوش آیند نیس احتمالن!!! برا خروج از مَهلکه مجبوری جوری بِنمایی که اون مدرکتو بِکشی به رخسار شون و کاری کنی جامه بِدَرَند و کف زنان و مرهبا گویان، ب داشتن همچین شیخی به
این پکیج درواقع فیلم های آقای ساداتیان تهیه کننده فیلم متری شیش و نیم می باشد که شامل فیلم های زیر می باشد:
✅ چهارشنبه‌ سوری
✅ دایره‌ زنگی
✅ برف روی کاج ها
✅ سایه‌ روشن
✅ به من نگاه کن
✅ آذر، شهدخت، پرویز و دیگران
✅ شبانه روز
✅ جامه‌دران
✅ هفت دقیقه تا پاییز
✅ انتهای خیابان هشتم
✅ به رنگ ارغوان
این فیلم ها که همگی فیلم های معروف و دیدنی هستند با توجه به نیاز مردم به سرگرمی با نصف قیمت و به صورت قانونی در اختیار شما قرار گرفته است
لینک دا
خوش‌به‌حال چشمه‌ها و دشت‌ها
خوش‌به‌حال دانه‌ها و سبزه‌ها
خوش‌به‌حال غنچه‌های نیمه‌باز
خوش‌به‌حال دختر میخک که می‌خندد به ناز
خوش‌به‌حال جام لبریز از شراب
خوش‌به‌حال آفتاب
ای دل من گرچه در این روزگار
جامه رنگین نمی‌‌پوشی به کام
باده رنگین نمی‌نوشی به جام
نقل و سبزه در میان سفره نیست
جامت از آن می که می‌‌باید تهی است
ای دریغ از تو اگر چون گل نرقصی با نسیم
ای دریغ از من اگر مستم نسازد آفتاب
ای دریغ از ما اگر کامی نگیریم از بهار
گ
غصه هم میگذرد،
آنچنانی که فقط خاطره ای خواهدماند..
لحظه ها عریانند.
به تن لحظه خود، جامه اندوه مـپوشان هرگز...!!
از سهراب شعر و ادب بخوانیم
زندگی ذره کاهیست،
که کوهش کردیم،
زندگی نام نکویی ست،
که خارش کردیم،
زندگی نیست بجز نم نم باران بهار،
زندگی نیست بجز دیدن یار
زندگی نیست بجز عشق،
بجز حرف محبت به کسی،
ورنه هر خاروخسی،
زندگی کرده بسی،
زندگی تجربه تلخ فراوان دارد،
دوسه تا کوچه و پس کوچه و اندازه یک عمر بیابان دارد.
ما چه کردیم و چه خواهیم کرد د
بسم الله الرحمن الرحیم
«اللّهمّ زَینّی فیهِ
بالسّتْرِ والعَفافِ واسْتُرنی فیهِ بِلباسِ القُنوعِ والکَفافِ واحْمِلنی
فیهِ علی العَدْلِ والإنْصافِ وامِنّی فیهِ من کلِّ ما أخافُ بِعِصْمَتِکَ
یا عِصْمَةَ الخائِفین»
«خدایا زینت ده مرا در آن با
پوشش و پاکدامنی و بپوشانم در آن جامه قناعت و خودداری و وادارم نما در آن
بر عدل و انصاف و آسوده‌ام دار در آن از هر چیز که می‌ترسم به نگاهداری
خودت ای نگه‌دار ترسناکان.»
تنها کسی که هر وقت حس کردم تنهای تنهام و برام مونده ،خداس
تنها دلگرمیم خداس
 همه چیو میسپارم به خود خدا، شاید معنی امید و توکل همین باشه
 
نه تو می مانینه اندوهو نه ، هیچ یک از مردم این آبادیبه حباب نگران لب یک رود ، قسمو به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشتغصه هم ، خواهد رفتآن چنانی که فقط ،خاطره ای خواهد ماندلحظه ها عریانندبه تن لحظه خود ، جامه اندوه مپوشان هرگزتو به آیینهنهآیینه به تو ، خیره شده استتو اگر خنده کنی ، او به تو خواهد خندیدو اگر بغض
مردی بامام صادق ع شکایت کرد که طلب روزی میکند وبدست میاورد ولی قانع نمیشودو نفسش با او برای بیشتر نزاع میکند  عرض کرد بمن چیزی بیاموز که از ان منتع  شوم امام فرمود اگر اندازه کفایت بی نیاز کند کمتر چیز دنیا خوراک سیر کننده و جامه ساتر  بی نیازت کتد واگر اندازه کفایت بی ا نیازت نکند در دنیاهست بی نیازت نکند چنانکه. تشبیه دنیا به کرم ابریشم واب دریا در سابق بیان شد 11 امیرامومنین ع. فرمود هرکه از دنیا بمقداری که بسش باشد راضی شود کمتربن چیز دنیا
گفت: "از پیامبر شنیدم لااله الاالله دژ من است. کسی که داخلِ قلعه یِ من است، از عذاب من در امان می ماند. امامت، عهدی خداوندی است و امام، شرطی از شرایط توحید حقیقی است. امام ولایتش را از آسمان می گیرد و نه زمین. و شرط بودن در آن قلعه، مَنَم. جامه ی امامت، نیایش است."
+ ولادت - سعید تشکری
جامه ی سبزه و گل 
رقص پروانه و شور و احساس 
نغمه ی مرغ سحر 
و شکوفایی گل بر ساقه 
مژده ای دل که بهاران امد 
باز کن پنجره را 
 به تماشا بنگر 
موسم چهچه بلبل 
به گلستان امد 
مژده ای دل که بهاران امد 
زندگی را به تماشا بنگر 
که خدایی ایست  همین نزدیکی 
روی یک فصل بهار 
به شکوفایی احساس گل و جرعه اب
درتراود پس فصلی بوران 
نفس لاله سرخ در گلدان
موسم عطر بهاران آمد 
مژده ای دل که بهاران آمد 
شاعر:::محمد علی خالقی 
الا ای جان بی‌بنیان شب‌خیزبیا زین راه سرد وحشت‌انگیز اگر مرد رهی با من یکی باشکه می‌سوزاندت این آتش تیز اگر از بند عقل و وهم رستیچو مُردی هم به راه خانه‌ای نیز خرابات است این، مرگ است هر دمجهان را وارهان، با خویش بستیز تو را دیشب به جان سرخ دیدمبسوزان جامه‌ها، از خویش برخیز میان روح‌ها آخر چه باشدرفاقت‌های خرد و خشک و ناچیز به خود بشکن همه بت‌های هستیسپس باز آ برهنه، خسته و ریز  سخن‌های دل از پیمانه گفتیز بزم عاشقان حلمی مپرهیز
 
ببین دیوانه به هم ریختی جهان مرا بریده ، زخمِ دل کندنت نفس مرامی دانی بی قرار خواهد شدهرکس به هر زبان بنویسد داستان مراشهرزاد ، خالی ام از تو و گذشتم از هزار ویک شب های بی توگرفته داغ ِعشق تو روان مرادر اندیشه معجزه ای نایاب بودم وناگاهخدایم گرفت به فراق تو جوانی مرانه تو یوسف صدیقی و نه من زلیخای شیداقفل هفت در بگشا و در دم بگیر جامه ی مرا تو را به حرمت کعبه ی عشق سوگند برو و زهرآگین تر مکن کام مراچه حکایت عجیبی است بعد وداع تو مهری تابان
پند بس کن که نمیگیرم پند در امید عبثی دل بستن تو بگو تا به کی آخر تا چند از تنم جامه برآر و بنوش شهد سوزنده لبهایم را تا یکی در عطشی دردآلود بسر آرم همه شبهایم را خوب دانم که مرا برده زیاد من هم از دل بکنم بنیادش باده ای ‚ ای که ز من بی خبری باده ای تا ببرم از یادش شاید از روزنه چشمی شوخ برق عشقی به دلش تافته است من اگر تازه و زیبا بودم او ز من تازه تری یافته است شاید از کام زنی نوشیده است گرمی و عطر نفسهای مرا دل به او داده و برده است زیاد عشق عصیان
بنال بلبل اگر با منت سر یاریست
که ما دو عاشق زاریم و کار ما زاریست
در آن زمین که نسیمی وزد ز طره دوست
چه جای دم زدن نافه‌های تاتاریست
بیار باده که رنگین کنیم جامه زرق
که مست جام غروریم و نام هشیاریست
خیال زلف تو پختن نه کار هر خامیست
که زیر سلسله رفتن طریق عیاریست
لطیفه‌ایست نهانی که عشق از او خیزد
که نام آن نه لب لعل و خط زنگاریست
جمال شخص نه چشم است و زلف و عارض و خال
هزار نکته در این کار و بار دلداریست
قلندران حقیقت به نیم جو نخرند
قبای اطلس آ
تورا دوست دارم بهتر از جانم
تورا دوست دارم ای همه هستی وجودم
تورا در این شلوغی بی هیایو دوست دارم
همه هستی من
عشق مهربون من
تو خانمی کن 
تو صبوری کن
میدانم در این شلوغیِ
دوستت دارم گفتن های بی حساب و کتاب
سخت است بکر ماندن
تو اما بمان پای دوست داشتنم مثل نسل مادرانمان
قول میدهم به تمام وعده هایم جامه عمل بپوشانم.
 
 
سبک زندگی
 
 زمان مطالعه این مطلب : ⏰ 7 دقیقه
 
تاریخچه مختصری از لباس زنانه در اروپا :
لباس زنانه جامه‌ای است که به طور سنتی توسط زنان یا دختران مورد استفاده قرار می‌گرفته و متشکل از دامن پوشیده می‌شده است. این جامه از یک قطعه بالا تشکیل شده است که نیم تنه بالا را می‌پوشاند و روی پاها آویزان است. یک لباس می‌تواند یک تکه‌ای باشد که حاوی دامن به هر طول باشد و می‌تواند جهت مراسم‌های رسمی یا معمولی مورد استفاده باشد.
یا می‌تواند آستین ، تسمه
سبک زندگی
 
 زمان مطالعه این مطلب : ⏰ 7 دقیقه
 
تاریخچه مختصری از لباس زنانه در اروپا :
لباس زنانه جامه‌ای است که به طور سنتی توسط زنان یا دختران مورد استفاده قرار می‌گرفته و متشکل از دامن پوشیده می‌شده است. این جامه از یک قطعه بالا تشکیل شده است که نیم تنه بالا را می‌پوشاند و روی پاها آویزان است. یک لباس می‌تواند یک تکه‌ای باشد که حاوی دامن به هر طول باشد و می‌تواند جهت مراسم‌های رسمی یا معمولی مورد استفاده باشد.
یا می‌تواند آستین ، تسمه
سبک زندگی
 
 زمان مطالعه این مطلب : ⏰ 7 دقیقه 
تاریخچه مختصری از لباس زنانه در اروپا :
لباس زنانه جامه‌ای است که به طور سنتی توسط زنان یا دختران مورد استفاده قرار می‌گرفته و متشکل از دامن پوشیده می‌شده است. این جامه از یک قطعه بالا تشکیل شده است که نیم تنه بالا را می‌پوشاند و روی پاها آویزان است. یک لباس می‌تواند یک تکه‌ای باشد که حاوی دامن به هر طول باشد و می‌تواند جهت مراسم‌های رسمی یا معمولی مورد استفاده باشد.
یا می‌تواند آستین ، تسمه
قل حق می‌زند جان مخمّر تو این دیدی و من آن مخمّر 
تو با مستان به ظاهر حکم کردیندیدی هست پنهان مخمّر
ندیدی جوشش آن روح رقصانسرور پاک چرخان مخمّر
تو را با خودخوشی بیچاره‌ای کردرها از قول و پیمان مخمّر
چنین آزادی‌ای ننگ است یا ربمبادا هول هجران مخمّر
سزاوارم به یک جام عدم‌گیرسر زاهد زنم چان مخمّر
شریعت خواندم و جامی نگیراندطریقت راندم از کان مخمّر
حقیقت‌پیشه‌ای بی‌جامه آزادچنین باشم به قرآن مخمّر
بیا حلمی سرای باده وجد استبچرخان جان و د
 
روزگار غریبی است دخترم! دنیا از آن غریبتر! این چه روزگاری است که یک راز آفرینش زن را در خود تحمل نمی کند. این چه عالمی است که دردانه ی خدا را از خویش می راند؟آنجا جای تو نیست.دنیا هرگز جای تو نبوده است. بیا دخترم. بیا تو از آغاز هم دنیایی نبودی. تو از بهشت آمده بودی. تو از بهشت آمده بودی 
✂️برشی از کتاب✂️▫️گریه نکنید عزیزان من!از این پس جای گریستن بسیار دارید.بر هر کدام از شما مصیبت ها می رود که جگر کوه را کباب می کند و دل سنگ را آب.▫️حسن جان!
کم‌کم صدای پای محرم در کوچه‌ پس کوچه‌های شهر می‌پیچد و جامه‌های سیاهِ عزا بوی حسین می‌گیرد!
کم‌کم پرچم‌های مشکی جای ریسه‌های رنگی غدیر را می‌گیرند و هلهله‌‌ی شادی در صدای سنج‌ و دمام شهر گم می‌شود!
کم‌کم نم‌‌های نشسته‌ زیر چشم‌ها دانه‌های اشک می‌شود، یک قطره، دو قطره و بعد ... سیل می‌رسد!
 ارباب صدای قدمت می‌آید ...
+ از همین اول محرمی تک‌خور نباشید، خیلی محتاج دعام، التماس دعا!
 انگاه نامه یی بفرستاده ایکه کیسه پول را نزد من اورده رسید که  بد کاری کردی که بان مرد اطلاع ندادی که ما گاهی با دوستان خود چنین کاری میکنیم هدیه ای اندک  لرای انها می فرستیم  وگاهی خود انها بعنوان تبرک چیزی از ما تقاضا  مبکنند  وبمن نامه رسید که خطا  کردی  که احسان مارا رد کردی  سپس چون از خدا امرزش خواستی خدا تو را میامرزد ولی چون تصمیم  وقصدت اینستکه در انها نکنی و دراه خرج ننمایی ان را از تو باز داشتیم پولها را دو باره برایت برایت نفرستاد
خواب چه مانده‌ای دلا؟ وا چه نشسته‌ای؟ بیا!مال و منال وا نه و هی تو بنال ناله‌ها خوش برو در میانه‌ها ساز کن آسمان خودتکیه تکان و عور شو، من تو و آسمان مرا بر شو از این جهان غم، قاره‌ی وام و نام و نمچرخ به چرخ و دم به دم از تن و جامه ها بر آ تا که نهان نمایدت ثروت و آستین زرسکّه‌ی باده خرج کن تا چو خدا کند تو را تا که کرانه بشکنی ساق شب و غرور ددعشق فسانه می‌شود باز ز جان آسیا بخت دوباره می‌دمد از نفس کلام توز پست‌جلگه‌ی خزر به آفتاب استوا تو
خواب چه مانده‌ای دلا؟ وا چه نشسته‌ای؟ بیا!مال و منال وا نه و هی تو بنال ناله‌ها خوش برو در میانه‌ها ساز کن آسمان خودتکیه تکان و عور شو، من تو و آسمان مرا بر شو از این جهان غم، قاره‌ی وام و نام و نمچرخ به چرخ و دم به دم از تن و جامه‌ها بر آ تا که نهان نمایدت ثروت و آستین زرسکّه‌ی باده خرج کن تا چو خدا کند تو را تا که کرانه بشکنی ساق شب و غرور ددعشق فسانه می‌شود باز ز جان آسیا بخت دوباره می‌دمد از نفس کلام توز پست‌جلگه‌ی خزر به آفتاب استوا ت

مقصد اول: طهارت و نظافت
آن اَهَمّ امور برای عبادت است؛ زیرا طهارت ظاهر، وسیله‌ی حصول طهارت باطن است. از این جهت مدح آن در آیات و اخبار وارد شده. خدای تعالی می فرماید: «وَ اللهُ یُحِبُّ المُطَهَّرینَ خدا طهارت کنندگان را دوست دارد.»۱ حضرت پیغمبر صلی اللّٰه علیه و آله و سلم فرمود: «دین بر پاکیزگی بنا نهاده شده است»۲ و فرمود: «پاکیزگی نصف ایمان است.»۳ همچنین فرمود: «بد بنده‌ای است بنده‌ی چرکین!»۴ حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: «پاکیزه
در چشم خسته‌ام خواب ارچه آرزوستخفتن چه باشدم در جلوه‌گاه دوست بلوای اندرون رخصت نمی‌دهدبیدار مردمک از مردمان اوست قلبم که دیرگاه بی‌واژه می‌تپیدچون شهد او چشید دائم به گفتگوست این کیست جامه‌ام صد گونه می‌دردهر گونه می‌رود فارغ ز جستجوست از آب دیده‌ام شرمی چه بایدمچون خود حضور او ناموس آبروست از جام کهنه‌اش نوشم به هر دمینقشش چو باده‌ای، جانش یکی سبوست خنجر کشد مرا فارغ شوم ز خویشاین گونه یار هم، این گونه هم عدوست در پیش چشم او ا
از کجا آمد دوست ؟خبری داد به من باد صباح
ز فراق شمس از مولانا
دل اندوه تپید 
و ضمیر آشنای یک پیر ، برنا شد
در نگاه پسری چشم سیاه
مگس شهوت به تکاپو اقتاد 
و بلندای محبت به زمین های پر از آفت عشق کرد سقوط
از کجا آمد دوست ؟
خبری آمد از سوی یک باغ
حوریان رم کردند‌ !
و به دنبال غلامی پی اندیشه ی کامی از او 
عارفی زیر درخت ملکوت
در خیال دختری در دوزخ میشد لخت 
در کنار رودی
پسری لب های خود را در آب می بوسید
دختری در پس یک کوه با خود تنها
دوستی با تن خود را
ساغر ارغوان گردش می سبو سبو ز ابر بهار بر چمن باده کشان قدح قدح نرگس و سرو و نسترن
دشت و دمن معنبر از بارش ابر آذری باد هوا معطر از لاله و بید و یاسمن
نخوت دی شکسته شد غنچه ی گل شکفته شد بلبل سرخوش از سمن بر سر شاخه نغمه زن
طرف بنفشه زار شد مست و خمار یار من نوش لبش سبوی می زلف کجش شکن شکن
حلقه ی طره تا گشود خرمن گیسوان نمود از خم شانه پشته شد تا به کمر رسن رسن
مطرب خوش نوای ما پرده ی خوش بنا نما شور دگر بپا نما جامه دران بزن بزن
گر نشکفته ام چو گل
یک آیه از سوره فرقان با صدای استاد عبدالباسط که مربوط به ختم مجود اول (الارباع) هست. وقتی برگردم، به خدا خواهم گفت که ولی آرامشی در شب و خوابِ من نبود و کسی نفهمید و سخت گذشت در حالی که اصلا آمادگیشو نداشتم... هر چند که همین الان هم صدامو شنیده و میدونم جوابش اینه که "خودت کارهای سخت خواسته بودی"...
وَهُوَ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ اللَّیْلَ لِبَاسًا وَالنَّوْمَ سُبَاتًا وَجَعَلَ النَّهَارَ نُشُورًا (47)و او خدایی است که شب را برای شما لباس گردانید (
سه گام بیش نمانده که یلدا به تاراج برود ..این همه طنازی از کف هستی برود ..هر که یار ودلبر برگزید خوشش باد وآنکه این کار نتوانست در انکار بماند قلب بی یار به چه امیدی در استقبال یلدا میگذرد ....غم را رها کن ..تنهایی را جا بگذار ...جامه ی بی وفایی و ناامیدی را بدر ...برای خویشتن مهری نو فراهم نما...روزگار در انتظار لیلی ومجنونی تازه هست تا نوای عاشقانه شان را در شام های زمستانی نجوا کند...مجنون من لیلی ات در سراپرده ی انارهای سرخ و آتشیندر کرشمه های قه
آن تک‌ شاخه که بر تک درخت این دشت روییده را ببین. آرام آواز می‌خواند و نغمه‌هایش همراهِ نسیم به گوش رود می‌رسد. رود آرامش می‌گیرد و آن را بر پهنه آبی بیکران اقیانوس طنین‌انداز می‌کند. لایه‌ای از آب بر فراز آسمان اوج می‌گیرد و می‌بارد و می‌نشیند بر جان تک درختِ تک‌شاخه. دل‌درخت سبز و سبز‌تر می‌شود. برگ‌ها و سپس گل‌ها می‌شکفد و سمفونی رنگارنگی از روح درخت می‌روید. پروانه‌ها گرد درخت می‌رقصند و پرندگان هم‌آوا می‌شوند با آواز درخت.
‍ ‍ #برشی_از_یک_کتاب 
زهرای من! این تازه ابتدای مصیبت ماست. این من که سر تو را بر دامن گرفته‌ام، پس از تو جز بر بالش غم سر نخواهم گذاشت و جز نخل‌های کوفه همراز نخواهم یافت. این حسن که سر بر سینه‌ی تو نهاده است و گریه جگر سوزش امان مرا بریده است روزی خون دل عمر خویش را بواسطه‌ی زهر خیانت بر طشت غربت خواهد ریخت. این حسین که ضجه‌هایش دل ملائکۀ الله را می‌لرزاند و بعید نیست که هم الان قالب تهی کند و جان نازک خویش را به جان تو پیوند زند روزی بجای لب
بخیز آنجا که آنجا را بسازیبخیز اینک زمان روح‌تازی 
سلوک عاشقان دانی چه باشد؟رهایی از جهانهای مجازی
بخیز از جامه‌های سست زیرینبخیزی تا بسوزی تا بسازی
به دنیا آمدی تا حق ببینیچو باطل دیده‌ای این چیست بازی
برو آنجا که غرب و شرق محوستنه کس داند ز رومی یا حجازی
برو آنجا که آب از عشق جوشدز خون روح بر خود تکیه سازی
رها از نسبت و خویشان خاکیرها از خیر و شرّان موازی
دویی اینجا، برو آنجا یکی شوبرو حلمی چه اینجا نرد بازی
به دو خطبه‌ی طربناک چو کشید باده از تاکبه ترانه گفت با دل که بخیز چست و چالاک
سر غم قمار می‌کن به شعف نثار می‌کنسپه‌اش غبار می‌کن به فَرَش بتاز بی‌باک
سر غم گرفتم آن دم به دو ضربه‌ی مصمم کمرش به باد دادم کت و کول کهنه بر خاک
پدرش سیاه‌جامه سوی من سحر روان شدقد و شانه همچو رستم دک و پوزه همچو ضحّاک
کمر پدر گرفتم که سوی پسر فرستمغم و خصم هر دو خوشتر ته گور سرد نمناک
قمرم بگفت حلمی به سر سجاده‌ی می  سحری دعای مستان برسد به گوش افلاک
«دل غم هلا
تنها عامل یکه مایه مملکت چین شده است، جاذبه هایمتنوع آن و یا بزرگی و جذابی آن نیست بلکه عومال مهم دیگری همچون اقتصاد و تولیدات این مملکت نیز در این شهرت دخیل هستند. همین الان در بین وسایل خود نگاه کنید و بشمارید که چندتای آن ها مارک ساخت چین را بر خود دارند؟ مطمئنا بسیارای متعلق به ها! در این میانی یکتا از پر بخت ترین بازارها و خدمات چین، لباس های این کشور هستند. بازار لباس چین گرد از شلوغ ترین بازارهایی در همگی نقاط این کشور است که هم گردشگران
سلام 
تمام شد . البته میخواهم که تمام شود، باید قدرت نداشته ام را جمع کنم، لاشه ی ضعیفی را که هرروز با خودم به دوش میکشم را جمع کنم، افکار و آرزوها و عقایدم را سامان دهم، به جای مهمل بافتن در مجاز و سیاه کردن کاغذ کمی جامه ی عمل بپوشم و در نهایت خدا را خدا را خدا را ‌...
خدا را برگردانم . 
به دنبالت نمی آیم، چون میخواهم به دنبال او بروم .
میخواهم از تو هجرت کنم، خودت میگفتی انسان برای پیشرفت هجرت میخواهد، پیامبر (ص) هم هجرت کرد تا رسالتش را تکمیل ک
فتی و دل ربودی یک شھر مبتلا را/تا کی کنیم بی تو صبری که نیست ما رابازآ که عاشقانت جامه سیاه کردند/چون ناخن عروسان از ھجر تو نگارا!ای اھل شھر ازین پس من ترک خانه گفتم/کز نالهھای زارم زحمت بود شما رااز عشق خوب رویان من دست شسته بودم/پایم به گل فرو شد در کوی تو قضا رااز نیکوان عالم کس نیست ھمسر تو/بر انبیای دیگر فضل است مصطفا رادر دور خوبی تو بیقیمتند خوبان/گل در رسید و لابد رونق بشد گیا راای مدعی که کردی فرھاد را ملامت/باری ببین و تن زن شیرین خوش لق
سلام 
تمام شد . البته میخواهم که تمام شود، باید قدرت نداشته ام را جمع کنم، لاشه ی ضعیفی را که هرروز با خودم به دوش میکشم را جمع کنم، افکار و آرزوها و عقایدم را سامان دهم، به جای مهمل بافتن در مجاز و سیاه کردن کاغذ کمی جامه ی عمل بپوشم و در نهایت خدا را خدا را خدا را ‌...
خدا را برگردانم . 
به دنبالت نمی آیم، چون میخواهم به دنبال او بروم .
میخواهم از تو هجرت کنم، خودت میگفتی انسان برای پیشرفت هجرت میخواهد، پیامبر (ص) هم هجرت کرد تا رسالتش را تکمیل ک
یک آیه از سوره فرقان با صدای استاد عبدالباسط که مربوط به ختم مجود اول (الارباع) هست. وقتی برگردم، به خدا خواهم گفت که ولی از اون سال به بعد، آرامشی در شب و خوابِ من نبود و کسی نفهمید و سخت گذشت در حالی که نه فکرشو می کردم و نه اصلا آمادگیشو داشتم اما قبول کردم... هر چند که همین الان هم صدامو شنیده و میدونم جوابش اینه که "خودت کارهای سخت خواسته بودی"...
وَهُوَ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ اللَّیْلَ لِبَاسًا وَالنَّوْمَ سُبَاتًا وَجَعَلَ النَّهَارَ نُشُ
همین کرونا جنبه های مثبت هم داشته ها،همین کرونا باعث شد، ارگان های نظامی به جای ساخت بمب و موشک،دستکش و ماسک و مایع ضد عفونی کننده تولید کنند.همین کرونا باعث شد نظر مردم به پزشکان به جای پول پرست به مدافعان سلامت تغییر کند و بیمارستان ها به جای پول نجومی رایگان کار کنند.همین کرونا باعث شد، قدر همین بوس و ماچ کردن های الکی مو نو بیشتر بدونیم، و دلمون لک بزنه برای یک بوس بدون ترس.همین کرونا باعث شد، بفهمیم زالوصفت های جامعه ما کدامند و چه کسانی
بنام خالق عشق
دعای روز دوازدهم
اَللّهُمَّ زَیِّنّى فیهِ بِالسَِّتْرِ وَالْعَفافِ وَاسْتُرْنىخدایا در این ماه مرا به زیور پوشش از گناه و پاکدامنى بیاراىفیهِ بِلِباسِ الْقُنُوعِ وَالْکِفافِ وَاحْمِلْنى فیهِ عَلَى الْعَدْلِ وَالاِْنْصافِو جامه قناعت و اکتفاى به مقدار حاجت را به برم کن و وادارم کن در این روز به عدالت و انصافوَ امِنّى فیهِ مِنْ کُلِّ ما اَخافُ بِعِصْمَتِکَ یا عِصْمَةَ الْخاَّئِفینَو ایمنیم بخش در آن از هر چه که از آن مى
دردهای منجامه نیستندتا ز تن در آورمچامه و چکامه نیستندتا به رشته ی سخن درآورمنعره نیستندتا ز نای جان بر آورمدردهای من نگفتنیدردهای من نهفتنی استدردهای منگرچه مثل دردهای مردم زمانه نیستدرد مردم زمانه استمردمی که چین پوستینشانمردمی که رنگ روی آستینشانمردمی که نامهایشانجلد کهنه ی شناسنامه هایشاندرد می کندمن ولی تمام استخوان بودنملحظه های ساده ی سرودنمدرد می کندانحنای روح منشانه های خسته ی غرور منتکیه گاه بی پناهی دلم شکسته استکتف گریه ه
آموزش خیاطی با الگوهای آسان خیاطی سریع و آسان 
دوره های آموزش خیاطی به طریق ساده
بشر از اولِ خلقت به تفکر پوشش بدن خویش با وسایل مو جود در طبیعت بود. پیش از اینکه وی غالب به ایجاد پارچه شود، معمولی ترین چیزها را بدور خویش می پیچید ولی با به وجود داخل شدن پارچه تغییری اساسی در فرم پوشش بشر ها رخ گرفت. اینجا بود که علاوه بر عملکرد اصلی لباس، مفاهیمی از جمله زیبایی و تناسب آن با فرم تن نیز مطرح شد. درحال حاضر دیگر در ساخت و تعیین جامه ها المان های د
نویسنده :
دارم فراموشش می‌کنم تا به امروزه رسیدگی کنم ولی اگر هم نشد دیگر حتما قسمت و حکمت نیست.
 
یاد باد آن که ز ما وقت سفر یاد نکرد
به وداعی دل غمدیده ما شاد نکرد
آن جوان بخت که می‌زد رقم خیر و قبول
بنده پیر ندانم ز چه آزاد نکرد
کاغذین جامه به خوناب بشویم که فلک
رهنمونیم به پای علم داد نکرد
دل به امید صدایی که مگر در تو رسد
ناله‌ها کرد در این کوه که فرهاد نکرد
سایه تا بازگرفتی ز چمن مرغ سحر
آشیان در شکن طره شمشاد نکرد
شاید ار پیک صبا از تو بیام
آنچه در ادامه خواهید خواند روایتی پیرامون نماز و عبادت بر گرفته از کتاب «آداب الصلاه» امام راحل می باشد. توجه در این روایت بلاشک افق های روشنی پیش چشم حق جویان و اهل تفکر می گشاید:
صادق ع: « هیچ بنده‏اى براى خدا به حقیقت رکوع نکند مگر آنکه خداوند تعالى او را به نور جمال خود بیاراید و در سایه کبریایش جاى دهد و جامه برگزیدگانش بپوشاند: رکوع اول است، و سجود دوم...
ادامه مطلب
بسم الله

دعای روز دوازدهم
اَللّهُمَّ زَیِّنّى فیهِ بِالسَِّتْرِ وَالْعَفافِ وَاسْتُرْنىخدایا در این ماه مرا به زیور پوشش از گناه و پاکدامنى بیاراىفیهِ بِلِباسِ الْقُنُوعِ وَالْکِفافِ وَاحْمِلْنى فیهِ عَلَى الْعَدْلِ وَالاِْنْصافِو جامه قناعت و اکتفاى به مقدار حاجت را به برم کن و وادارم کن در این روز به عدالت و انصافوَ امِنّى فیهِ مِنْ کُلِّ ما اَخافُ بِعِصْمَتِکَ یا عِصْمَةَ الْخاَّئِفینَ و ایمنیم بخش در آن از هر چه که از آن مى ترسم
 

زندگی‌تان به زیبایی گلستان ابراهیم و پاکی چشمه زمزم
مبارک باد عید قربان، نماد بزرگترین جشن رهایى انسان از وسوسه هاى ابلیس
 
♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦اس ام اس تبریک عید قربان♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦
 
نگارا عید قربان است قربانت شوم یا نه ؟نگفتی یک دمی آیا که مهمانت شوم یانه ؟برای طوف کویت جامه احرام بر بستمگدای دوره گرد گوشه خوانت شوم یانه ؟
ادامه مطلب
 و خدا فریاد تشنه ی زمین را شنید                                 مهری کیانوش راد، اهواز          
سال ها رمین از بی آبی رنج می برد ، رودها خشکیدند، ریزگردها در فضای برهوت خوزستان به جولان در آمدند و زمین 
فراموش کرد؛ طعم آب را و مردم یادشان رفت؛ مسیر آب را  .
 کسانی که باید به فکر زمین و مردم باشند ؛ هر دو را فراموش کردند.
خوزستانی را که در رگ های خود ، با طلای سیاه خود؛ حیات را به ایران هدیه می کرد؛ فراموش کردند.
در بستر آب خانه ساختند و به شادی خشکی ز
 
بسم الله

دعای روز دوازدهم
اَللّهُمَّ زَیِّنّى فیهِ بِالسَِّتْرِ وَالْعَفافِ وَاسْتُرْنىخدایا در این ماه مرا به زیور پوشش از گناه و پاکدامنى بیاراىفیهِ بِلِباسِ الْقُنُوعِ وَالْکِفافِ وَاحْمِلْنى فیهِ عَلَى الْعَدْلِ وَالاِْنْصافِو جامه قناعت و اکتفاى به مقدار حاجت را به برم کن و وادارم کن در این روز به عدالت و انصافوَ امِنّى فیهِ مِنْ کُلِّ ما اَخافُ بِعِصْمَتِکَ یا عِصْمَةَ الْخاَّئِفینَ و ایمنیم بخش در آن از هر چه که از آن مى تر
آه بس آفت از این حضرت و آقا گفتن راه پایین زدن و حضرت والا گفتن
وه که زین گفت عجب سمّ و بلایا خیزدپوچی خویش به هر گوش و زوایا گفتن
این همه نقل که از سایه‌ی نیکان دارندوین همه قول به پیدا و خفایا گفتن
جان تو خسته نشد زین همه ورّاجی‌ها؟زان دهان کف بنیامد ز سجایا گفتن؟
تو چه‌ای پس تو که‌ای در ره بالارفتن؟تو به پندار خوشی زین همه هاها گفتن؟
ای عجب دوزخ از این قوم به تک بگریزددیو و دد جامه درد زین همه بیجا گفتن
پشت منبر به در آمد به بیابان گم شدکه د
آه بس آفت از این حضرت و آقا گفتن راه پایین زدن و حضرت والا گفتن
وه که زین گفت عجب سمّ و بلایا خیزدپوچی خویش به هر گوش و زوایا گفتن
این همه نقل که از سایه‌ی نیکان دارندوین همه قول به پیدا و خفایا گفتن
جان تو خسته نشد زین همه ورّاجی‌ها؟زان دهان کف بنایامد ز سجایا گفتن؟
تو چه‌ای پس تو که‌ای در ره بالارفتن؟تو به پندار خوشی زین همه هاها گفتن؟
ای عجب دوزخ از این قوم به تک بگریزددیو و دد جامه درد زین همه بیجا گفتن
پشت منبر به در آمد به بیابان گم شدکه
‍ آبزن چیست؟
 
در ایران باستان محفظه ای از سفال یا فلز به اندازه یک نفر ساخته میشد که ایرانیان خود را در آن شستشو میدادند زیرا در نظر ایرانیان آلوده کردن آب بسیار گناه بود و برای جلوگیری از آلودگی آب روان یا استخرها یا هر آب بزرگ همان مقدار آبی را که برای شستشوی یک نفر لازم بود استفاده میکردند.(حافظان محیط زیست تازه امروزه به این اصل پی برده اند)
 
در گزارش شاهنامه فردوسی در بخش پادشاهی ضحاک از آبزن سخن به میان آمده که ضحاک برای رستن از آزار ما
چون روز چهارشنبه فرا رسید بهرام جامه‌ی پیروزه به تن کرد و  عازم قصر پیروزه‌ای رنگ شد و شب هنگام از بانوی قصر خواست تا ایین بانوانه به جای اورد و از راه عشقبازی‌ ‌‌‌‌‌‌ او داستانی به دلنوازی او گوید و آن غنچه ی گلگشاد سرو افراز بر برگ گل خود شمامه ی قند بست و پس از زمین بوسی و مدح شاه سخن اغاز کرد که:
در زمانهای درو در دیار مصر مردی بود ماهان نام. نیک منظر ونیکنام که محبوب دوستان و اشنایان بود.
ادامه مطلب
بعضی از مسئولان شهر بابل در ابتدا خبر حذف نام شهدا از کوچه های محله مذهبی حکیم آباد را تکذیب کردند. بعد که اسناد و تصاویر رو شد، گفتند که نمی دانستیم و در جریان نبودیم و بعدش هم گفتند اسامی شهدا را سرجایش بر می گردانیم و کی بود کی بود من نبودم و ...
فارغ از همه این بازی ها، تا زمانی که این وعده های شفاهی جامه عمل نپوشیده و اسامی حذف شده شهدا به جای اصلی خود بازنگشتند، اعتراض بچه های انقلاب ادامه خواهد داشت.
امید است این آخرین باری باشد که بعضی افر

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

دراکولا